در بخش ماهیت شناسی مفهوم حق ها و تعهدات بین المللی، به چگونگی حق شدن حقوق در نظام بین الملل اشاره شد و اینکه حق های بین المللی، امتداد حقوق داخلی در عرصه بین المللی است. بدین معنا که اعتبار حق های بین المللی،در نهایت به اراده اعتبارکنندگان حق های داخلی ختم می شود. تا حقی در نظام داخلی، حق شناخته نشود و پذیرفته نگردد.دولت نماینده آن، چنین حقی را به مثابه حق بین المللی نمی بایست به رسمیت بشناسد.
چرا که دولت در این مفهوم، اعلام کننده اراده ملت است و دولت -ملت از هم جدا نیستند.حال چگونه ممکن است مردمی که در نظام داخلی حقی را مطلقا یا مشروطا به رسمیت نمی شناسند. در صحنه بین المللی به رسمیت بشناسند؟ از این رو نوعی نسبیت حقانیت در حق های بین المللی در رابطه با دولت های پذیرنده، وجود دارد. مطابق حقوق بین الملل، دولت ها به مثابه ملت ها، حق دارند.
گزاره های مدعی حق های بین المللی در متون بین الملل را به مثابه حق، به رسمیت نشناسند یا آن گزاره اعتباری مدعی حق را به گونه ای مشروط محق بدانند و با آن همسو شوند و این موضوع در صورت اتحاد اراده دولت-ملت همواره صادق خواهد بود. لذا با توجه به تعریف (مذهب)، مفهوم گزاره اعتقادی(آزادی مذهب) و ماهیت حق در عرصه بین المللی، این سوال به ذهن متبادر می شود که وضعیت حق آزادی مذهب در نظام حقوق بین المللی چیست؟ آیا چنین حقی، وجودی فراتر از اراده دولت ها داشته و دولت ها متعد به قبول آن می باشند یا گزاره ای اعتقادی است که با تمام اطلاق مفهوم آن، سودای حق شدن در عرصه بین الملل دارد و این سودا منوط به پذیرش دوبت ها می باشد و در نهایت در نسبیتی اعتباری قرار خواهد داشت…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.